سوم محرم
از پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) نقل شده است: « هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.» (عروه الوثقي، ج 2، ص 242؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 348)
روز سوم محرم
الف) در اين روز، عمر بن سعد با چهار هزار سوار به كربلا وارد شد
و فرستاد نزد امام حسين علیه السلام كه براى چه به اين جا آمده ايد. آن حضرت
جواب داد: براى آنكه اهل كوفه به من نامه ها نوشتند و مرا به اينجانب طلبيدند، به تفصيلى كه در مقاتل نوشته شده و روز به روز لشكر به جهت يارى او وارد شد تا در روز ششم محرم به روايت سيد بيست هزار سوار نزد او جمع شد.
امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.
ب) خلع مستعين عباسى از خلافت .
احمد بن محمد بن معتصم ، معروف به المستعين بالله در 26 ربيع الاول سال 248 قمرى ، پس از مرگ المنتصر بالله به خلافت رسيد.
با آن كه متوكل عباسى دهمين خليفه عباسيان در حيات خود، فرزندش منتصر را ولى عهد خود كرده بود، ولى بعدها پشيمان شد و به خاطر اختلاف مبنايى و عقيدتى كه با منتصر داشت ، تلاش زيادى نمود كه وى را از ولايت عهدى خويش عزل نمايد و به جاى او، برادرش معتز را كه پسر ديگرش بود منصوب نمايد. ولى منتصر به وى ، مهلت نداد و او را در رختخوابش به هلاكت رسانيد و خود بر تخت تكيه زد.
خلافت كوتاه مدت منتصر نيز با مرگش پايان يافت . پس از مرگ او، دست اندكاران حكومتى و فرماندهان ارشد كشورى و لشكرى مانند بغاى كبير، بغاى صغير، اوتامش ، احمد بن خضيب و افرادى ديگر اجتماع نموده و پس از مشورت ، تصميم گرفتند كه از فرزندان متوكل عباسى ، كسى را بر تخت ننشانند و به جاى آنها، فرزند زاده معتصم را به خلافت برسانند.
به همين جهت ، احمد بن محمد بن معتصم را بر تخت خلافت نشانيده و وى را به المستعين بالله ملقب نموده و با وى به عنوان دوازدهمين خليفه عباسى بيعت كردند.
همين كار دست مايه برخى از فرماندهان و زمامداران لشكرى و كشورى شد و هر گاه مورد خشم و بى مهرى خليفه قرار مى گرفتند، متمايل به فرزندان متوكل عباسى شده و آنان را شايسته خلافت مى دانستند و به اين جهت به معتز فرزند متوكل عباسى رجوع مى نمودند. از اين باب ، جريان هاى زيادى درباره خلافت و در شهر بغداد و شهرهاى همجوار چون انبار، سامرا، مداين و غيره به وقوع پيوست و سربازان و فرماندهان ترك از اين وضعيت استفاده كرده و اقدام به شورش و غارت گرى داراى هاى حكومت و مردم نمودند. تا اين كه صاحب منصبان و دبيران و سران كشورى و لشكرى چون محمد بن عبدالله بن طاهر، بغاى صغير و وصيف با در نظر گرفتن شرايط حساس جامعه و موقعيت خويش با طرفين گفت و گو كرده و آنان را به مصالحه فرا خواندند.
آنان نزد مستعين رفته و وى را از وضعيت ناگوار حكومت و جامعه با خبر گردانيده و او را راضى به كنارگيرى نمودند. آنان با او قرار كردند كه او خود را از خلافت خلع كند و آن را به معتز فرزند متوكل عباسى بسپارد و در قبال آن ، پنجاه هزار دينار به صورت نقد و مقدار سى هزار دينار غله در هر سال به او بدهند و او مختار باشد در هر شهرى از جمله شهرهاى حجاز مكه ، مدينه ، طائف و مدينه اقامت نمايد.
مستعين ، هنگامى كه خود را تنها يافت و همه اطرافيان و دوستان خود را طرفدار صلح و كنارگيرى ديد، با اكراه و اجبار به اين امر تن داد و پيمان نامه را امضاء كرد. فقها و قضات بغداد نيز صلح نامه را امضاء كرده و حكومت را به طور رسمى به معتز عباسى واگذار كردند.
ج) بنا به روايت يعقوبى ، در سال هفتم محرم سال 252 قمرى با معتز فرزند متوكل عباسى بيعت كردند.
بدين ترتيب بار ديگر، خلافت به فرزندان متوكل عباسى برگشت و با رفتار و كردارهاى غير انسانى خود، مردم را در اذيت و آزار قرار دادند.
لازم به يادآورى است كه اين واقعه در عصر امامت امام دهم شيعيان حضرت امام على النقى عليه السلام واقع شده و آن حضرت از سوى خلفاى عباسى ، سختى هاى زيادى را متحمل گرديد.
د) در این روز حضرت يوسف صديق را قافله از چاه عميق بيرون آوردند.
منابع :
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سيد تقى واردى